نظریههای خداشناسی فطرت بنیاد
مدرسه زمستانی کلام امامیه با موضوع نظریههای شناخت خدا در اندیشه امامیه
پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
دومین پیش نشست علمی با عنوان «انسان شناسی کلامی و نقش آن در حکومت اسلامی» با حضور استاد گرانقدر حجةالاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و دبیری استاد محترم دکتر مهدی کریمی برگزار شد.
در این نشست ابتدا دکتر کریمی توضیحاتی درباره همایش ملی « حکمت و حکومت اسلامی» توضیحاتی را ایراد کرده و بر ضرورت برگزاری چنین نشستهایی تأکید نمودند. همچنین مدخلی را درباره حکومت اسلامی و چالشهای درونی و بیرونی آن در هر دو حیطه نظری و عملی بیان کردند. سپس محور بحث را بر اساس سه پرسش اساسی مطرح نمودند تا پاسخهای استاد برنجکار در راستای آنها سامان یابد. این سه پرسش عبارتند از:
به طور مختصر، بیانات استاد برنجکار در پاسخ به این سه محور چنین است:
الف. مقدمه در تعریف انسان شناسی، حکومت اسلامی، ارتباط این دو به طور کلی
1. واژه انسان شناسی در معانی متعددی به کار می رود. برای مثال، یکی از معانی انسان شناسی، هرگونه مطالعه درباره انسان و ابعاد وجودی اوست. براساس این معنا، انسان شناسی، شامل علوم انسانی و علوم رفتاری، مانند روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ، اخلاق، علوم تربیتی، سیاست، مدیریت، فلسفه، زبان، و حتی مطالعات فیزیکی و زیست شناسی درباره انسان، می شود.[1] گاه انسان شناسی به دانشی گفته می شود که تنها به انسان بماهو انسان، و اختصاصات انسان، وجایگاه انسان در میان حیوانات می پردازد. در این معنا مطالعات فیزیکی و زیست شناسی در انسان شناسی قرار نمی گیرد.
گاه مراد از انسان شناسی، انسان شناسی فلسفی، مانند اگزیستانسیالیسم است، که با روش فلسفی به انسان و مقولات انسانی مانند ایمان، امید، عشق و معنای زندگی می پردازد. تفاوت این معانی از انسان شناسی به دو جهت اصلی برمی گردد؛ یکی جنبه ای از انسان که مورد توجه است، و دیگری روشی که با آن به انسان توجه می شود.
آیه الله مصباح تعریفی از انسان شناسی ارائه کرده اند که تقریبا جامع همه این تعاریف است. براساس این تعریف، «هر منظومة معرفتي را كه به بررسي انسان، بُعد يا ابعادي از وجود او يا گروه و قشر خاصي از انسانها ميپردازد، ميتوان انسانشناسي ناميد»[2] اما به نظر ما در این جا مقصود از انسان شناسی، انسان شناسی اسلامی و شیعی است، یعنی بررسی آنچه اسلام، با تفسیر اهل بیت ع درباره انسان بیان کرده است.
2. منظور از حکومت اسلامی این نیست که صرفا مسلمانان یا دانشمندان مسلمان در آن حکومت می کنند. منظور از حکومت اسلامی، حکومتی است که آموزه های اسلامی در همه ابعاد حکومت، مانند تعیین اهداف و ارزش ها، تدبیر امور اجتماع، و قوانین حقوقی و قضایی و اقتصادی، دارای مرجعیت است. در مقابل حکومت اسلامی، حکومت سکولار قرار می گیرد که کاری به دین ندارد و دین در آن مرجعیت ندارد و حتی ممکن است ضد دین نیز باشد.
3. هر نوع حکومتی، از جمله حکومت اسلامی، دارای مبانی کلامی خاصی در حوزه هایی چون خداشناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی، جهان شناسی، ارزش شناسی و معرفت شناسی است. برای تبیین عمیق و جامع حکومت اسلامی لازم است همه این مبانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد. آنچه در این جلسه مورد بحث قرار می گیرد مبانی انسان شناختی حکومت اسلامی است. البته مبانی انسان شناختی در کلام امامیه مد نظر می باشد.
ب. مبانی اصلی انسان شناسی
1. خدامحوری: در انسان شناسی غیر دینی، اومانیسم و انسان محوری، و انسان به عنوان موجودی مستقل از خدا، اصالت دارد و مبنای شناخت انسان است، اما در انسان شناسی دینی، خدا محوری مبناست و انسان به عنوان آفریده خدا موضوع بحث است. انسان نه تنها حدوثا وابسته به خداست، بقائا هو وابسته به خداست. این وابستگی هم وجودی است و هم معرفتی و هم از حیث حیات معنوی و سیر صعودی و تعالی و کمال.
2. اصالت روح: انسان مرکب از روح و بدن است و آنچه مهم تر است روح است نه جسم. در مقابل دیدگاهی که انسان را در بدن و جسم منحصر می کند و یا اصالت را به جسم می دهد.
3.عقل، شهوت، اختیار، دارایی های اصلی انسان: روح انسان از یک سو دارای نور عقل است که حقایق متعالی مانند خدا و دین را اثبات می کند و انسان را به سوی خدا و دین و اخلاق دعوت می کند؛ از سوی دیگر روح دارای هوای نفس و شهوت است که انسان را به سوی ارضای هواهای نفسانی سوق می دهد. به خاطر وجود این دو نیروی متضاد در انسان، و پیش رو بودن دو راه عقل و شهوت برای آدمی، دارایی سومی در انسان شکل می گیرد که قدرت و اختیار است. انسان آزاد است که یکی از این دو مسیر را اختیار کند و به خاطر این آزادی، دارای مسئولیت است. در انسان شناسی اسلامی، اختیار باید بر اساس عقل شکل بگیرد نه شهوت. شهوت نیز تا آنجا به رسمیت شناخته می شود که با عقل هماهنگ باشد و شهوات و امیال خلاف عقل را نباید ارضاء کرد.
4. وجود فطرت الهی: انسانها با فطرت الهی متولد می شوند. خداشناس هستند: کل مولود یولد علی الفطره، یعنی علی المعرفه بان الله عزو جل خالقه فذالک قوله و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله کافی2/12 فطرهم علی التوحید عندالمیثاق التوحید ص330. انسانها فطرتا به فضایل اخلاقی گرایش دارند.
5. فلسفه حیات انسان رسیدن به کمال است. غایت خلقت انسان کمال است و کمال با پرستش خدا به دست می آید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. عبادت یعنی ایمان و عمل صالح و پیروی از فرامین فردی و اجتماعی خدا.
6. کرامت ذاتی و اکتسابی انسان: کرامت ذاتی دارایی هایی مثل عقل است که خداوند به انسان داده است و کرامت اکتسابی، کمالاتی است که انسان با اختیارش آنها را کسب می کند.
7. حیات و سعادت دنیوی و اخروی: انسان در دنیا حیاتی محدود دارد و در آخرت حیاتی نا محدود. انسان با توجه به این که دو حیات دارد، دو سعادت نیز دارد، سعادت دنیوی و اخروی. اما با توجه به این که حیات اخروی ابدی است، سعادت اخروی نیز مهم تر است. البته سعادت اخروی از سعادت دنیوی می گذرد و این دو سعادت به هم مرتبطند و هر چه اینجا بکاریم آنجا برداشت خواهیم کرد: الدنیا مزرعه الآخره.
8. انسان دارای چهار ارتباط است: ارتباط انسان با خودش این است که خود را به کمال برساند. ارتباط انسان با خدا، ایمان و عمل صالح است. ارتباط انسان با جامعه تلاش برای اصلاح و کمال جامعه است. ارتباط انسان با جهان این است که طوری با جهان که ملک خداست، برخورد کند که مالک آن راضی باشد. همه این ارتباط ها به کمال انسان منتهی می شود.
ج. تاثیر این مبانی بر حکومت اسلامی
1. بر اساس خدامحوری، انسان آفریده خداست و در همه ابعاد وجودیش وابسته به خداست. یکی از ابعاد حیات انسان، زندگی اجتماعی اوست. از سوی دیگر زندگی اجتماعی توسط حاکمیت سامان می یابد و مدیریت می شود. بنابر این باید حکومت، اسلامی باشد تا ساماندهی حیات اجتماعی انسان، توسط خدا انجام شود. چون طبق تعریف حکومت اسلامی، در این نوع حکومت، آموزه های اسلامی که از سوی خداوند وحی شده، مرجعیت دارد.
2. بر اساس مبنای اصالت روح، حاکمیت باید اصالت را به نیازهای روحی و معنوی بدهد و صرفا نیازهای مادی را لحاظ نکند. در حالی که حکومت های سکولار کاری به نیازهای روحی و معنوی ندارند. اما حکومت اسلامی هم نیاز های مادی را مورد توجه قرار می دهد و نیازهای معنوی را.
3. بر اساس مبنای اصالت عقل در برابر اصالت شهوت، حکومت اسلامی برحکومت غیر دینی و سکولار ارجحیت دارد زیرا آنچه در حکومت های سکولار مرجعیت دارد، برآیند اهوا و امیال انسانهاست. درحالی که حکومت اسلامی، بر اساس اسلام که با عقل اثبات شده و عقل به پیروی آن فرمان می دهد، شکل می گیرد.
4. بر اساس فطرت الهی و اخلاقی، انسانها خداشناس و دین شناسند و به دین و معارف دینی گرایش دارند، بنابراین، طبیعی است که بخواهند حکومتی که مبنایش اسلام باشد بر جامعه حکومت کند نه حکومت ضد دینی یا غیر دینی.
5. بر اساس مبنای کمال و عبادت بودن فلسفه حیات انسان، باید حکومت، اسلامی باشد چون این نوع حکومت، بر اساس اسلام، در صدد رساندن انسان به کمال و عبودیت خداست نه حکومتهای سکولار.
6. حکومت دینی در صدد زمینه سازی برای کسب کرامت اکتسابی انسان و کمالات معنوی و عبادت خداست.
7. با توجه به مبنای اصل بودن حیات و سعادت اخروی، حکومت موظف است کاری کند که زمینه به بهشت رفتن مردم را فراهم کند نه به جهنم رفتن آنها را. همچنین حکومت نمی تواند بگوید من به بهشت و جهنم مردم کاری ندارم. اگر در حکومتی اسلام مرجعیت دارد، این حکومت تلاش خواهد کرد تا زمینه به بهشت رفتن مردم را فراهم کند. البته چون انسانها مختارند، می توانند از این زمینه سازی حکومت استفاده کنند یا استفاده نکنند.
8. زمینه ارتباط های چهارگانه انسان تنها در حکومت اسلامی است که مهیا می شود و انسان در ارتباط با خودش به کمال، و در ارتباط با خدا به ایمان و عمل صالح، و در ارتباط با جامعه به اصلاح جامعه، و در ارتباط با جهان تصرف با اذن مالک یعنی خدا، نزدیک شود. حکومت های سکولار انسان را از این ارتباط های چهارگانه دور می کنند.
[1].Edward Craig (ed.), The Shorter Routledge Encyclopedia of Philosophy, P. 23.
[2] . آیه الله مصباح، انسان در قرآن، ص22.