گفتگو با حجت الاسلام برنجکار درباره مکتب تفکیک و مناظره نصیری و غرویان
گفتوگوی دکتر رضا برنجکار با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فار...
سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳
رسای اندیشه - لطفاً قدری درباره خودتان بفرمایید.
متولد 1342 هستم و تا نه سالگی ساکن شهر رشت بودم و بعد از آن به شهر آستارا وطن اصلی پدرم برگشتیم. سال 1361 با مدرک دیپلم ریاضی وارد حوزه شدم. انقلاب که پیروز شد دوم دبیرستان بودم. تقریباًیک سالی هم بعد از دیپلم در نهادهای انقلابی بودم. عضو و مسئول کمیته فرهنگی جهاد سازندگی و عضو ستاد نماز جمعه ونیز مسئول تبلیغات حزب جمهوری اسلامی شهر بودم و با بسیج هم همکاری داشتم. پس از شهادت آیه الله بهشتی با یکی از دوستان فعالیت زیادی درحزب داشتیم، به خصوص در مقابل کمونیستها. پس از چند سال تحصیل در حوزه، به فلسفه علاقه پیدا کردم و در کنار فقه و اصول، فلسفه میخواندم و در دانشگاه هم رشته فلسفه را ادامه دادم و در سال 80 دکتری فلسفه را از دانشگاه تهران گرفتم و سال 81 هیات علمی دانشگاه تهران شدم. سال 91 هم به مقام استاد تمامی فلسفه در دانشگاه رسیدم. در ادامه خواندن فلسفه به کلام نیز پرداختم. البته بیشتر وقت تحصیلم در حوزه به فقه و اصول اختصاص داشت. حدود 7 – 8 سال درس خارج فقه و اصول را گذراندم.
رسای اندیشه - در درس خارج چه کسانی شرکت کردید؟
فقه و اصول آیه الله شیخ جواد تبریزی. به درس اصول آیه الله وحید هم رفتم. عمدتاً همین دو نفر بهخصوص آیتالله تبریزی. در کنار درس حوزه، درسهای دانشگاه را خواندیم. همان زمان در موسسه امام خمینی گروه دینشناسی تأسیس شد و ما جزو اولین دوره بودیم. این دوره کاشناسی ارشد 5 سال طول کشید.
رسای اندیشه - اساتیدتان در آنجا چه کسانی بودند؟
آیه الله مصباح،آیه الله صادق لاریجانی، استاد توفیقی، دکتر لگنهاوزن و دکتر ملکیان و برخی اساتید دیگر.
رسای اندیشه - آقای لاریجانی از چه زمانی شروع به تدریس کرده است؟
دقیقا نمی دانم ولی درس رسایل و مکاسب و کفایه ایشان را در همان زمان یادم هست و قبلش را نمی دانم. در موسسه با ایشان، فلسفه تحلیلی درس داشتیم.
در مباحث کلامی هم استادی داشتیم از شاگردان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی که در قم ساکن بود. مرحوم آیتالله ملکی میانجی که با آقای احمدی میانجی معروف همشهری بودند و رفت و آمد داشتند. ایشان کتاب توحید الامامیه را نوشته است که یکی از کتابهای خوب کلامی-تفسیری-حدیثی است. شش جلد تفسیر مناهج البیان و یک جلد تفسیر احکام نیز دارند. در درس اعتقادات و تفسیر و اصول فقه در خدمتشان بودیم.
کلام را بیشتر در موسسه امام خمینی با مدیریت آیه الله مصباح خواندم. منتها با کلام مبتنی بر قرآن و روایت بیشتردر خدمت آقای ملکی میانجی آشنا شدم. البته قبل از ایشان، در ابتدای طلبگی یک سال در درس تفسیر آیه الله مشکینی شرکت کردم که گاهی مباحث کلامی براساس تفسیر قرآن مطرح می شد. با روش اجتهادی میتوان سراغ قرآن و روایات رفت. آیه الله ملکی روی قرآن تأکید داشت و خیلی نسبت به قرآن و صحیفه سجادیه مسلط بود.
رسای اندیشه - شاگرد مستقیم میرزامهدی بود؟
بله. تنها کسی است که من اطلاع دارم که از مرحوم میرزا مهدی اجازه اجتهاد دارد ایشان است. دیگران هم اگر دارند من اطلاع ندارم.
رسای اندیشه - خود میرزا هم از آقای نائینی اجازه داشته است؟
بله و دیگر مراجع آن زمان هم این اجازه را تایید کرده اند مثل آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حایری. شاگرد دوره اول آقای نائینی بودند. می گویند کسی که برای آقای نائینی درس گذاشت، ایشان و آقای جمال گلپایگانی بود. در دوره اول ظاهرا 6-7 نفر بودند. در دوره دوم آقای خویی و مراجع فعلی بودند که درس شلوغ شد و رونق گرفت.
رسای اندیشه - میگویند مرحوم میرزا به خاطر شکستی که درسیر و سلوک خورد به این سمت گرایش پیدا کرد.همینطور است؟
اگر ایشان شکستخورده بود اجازه اتمام مراحل را از سید احمد کربلایی نمیگرفت. آن موقع رئیس عرفان در نجف سید احمد کربلایی بود و ایشان شاگرد سید احمد بوده است و از ایشان اجازه دارد. میرزا مراحل عرفان اصطلاحی را تمام میکند و اجازه کتبی هم میگیرد. البته بعد از همه این مراحل به تعارضات عرفان اصطلاحی و به خصوص وحدت شخصی وجود ابن عربی با قرآن و احادیث پی می برند و راه خود را جدا می کنند و به مسیری می روند که می توان آن را مسیر کلامی که مبتنی بر روش عقلی و نقلی است، دانست. برخی متاسفانه حرمت بزرگان را نگه نمی دارند و مثلا چون فلان شخص نظری برخلاف نظر آنان دارد سعی می کنند تمام فضایل و کمالات او را به گونه ای زیر سوال ببرند.
رسای اندیشه - یعنی به نظر ایشان عرفان با کتاب و سنت نمیسازد؟
عرفان اصطلاحی بله. اصولا اکثر فقها و متکلمان و حتی بسیاری از فلاسفه با عرفان ابن عربی و وحدت شخصی وجود مخالفند و مخالفت ایشان چیز جدیدی نیست.
رسای اندیشه - مخالفانشان میگویند فقه ایشان رونق خوبی داشته است.
بله. درس های دیگرشان مثل اصول و عقاید هم رونق داشته . در سیر و سلوک هم ایشان را خیلی قوی معرفی میکنند. البته این مطالب ربطی به این ندارد که حرفهایشان درست است یا غلط. این مطلب منطق خاص خودش را دارد. خود ایشان علی رغم کراماتی که داشته ولی میگفته است که این حرفها مهم نیست بروید عبادت خدا را بکنید. مقام اصلی عبد خدا بودن است نه این کرامات. هرکسی میرفت خدمت آقای بهجت ایشان میگفت گناه نکنید. شما فکر میکنید گناه نکردن آسان است.
رسای اندیشه - مشهور است که به ایشان گفتند چه کنیم آدم شویم گفتند بپرسید چهکار نکنیم تا آدم شویم.
بله. اینها مهم است ما ساده میگیریم. میگویند گناه که کاری ندارد انجام نمیدهیم. ما که دروغ نمیگوییم و ربا نمیخوریم. گناه هر قشر متناسب با خودش است.همینکه به طرف مقابل بی احترامی می کنیم و به جای نقد حرفش ، شخصیتش را زیر سوال می بریم گناه است.
رسای اندیشه - گناه فقط جوارحی نیست.
بله. از عالم که فقط انتظار این نیست که دزدی نکند. درسی که میخواهد بدهد بایدخوب مطالعه کند. آیا میتوانیم واقعاً بگوییم گناه نکردیم. مرحوم رجبعلی خیاط میگوید تمام این کراماتی که داشته است اینگونه که نقل میکنند همه به خاطر ترک یک گناه است و بعد تصمیم گرفته است دیگر گناه نکند. گناه نکردن مگر آسان است. این غذایی که ما میخوریم، این کارهایی که میکنیم، برخوردهایی که با زن و بچه و دوستان داریم همهاش مشغول گناهیم. اصلاً سبک زندگی ما درست است؟ مینشینیم تلویزیون وقتمان را صرف فیلمهای کذایی میکنیم. بهجای اینکه وظیفهمان را انجام بدهیم وقتمان را تلف میکنیم. خود فهمیدن این چقدر مهم است که الآن وظیفه من چیست؟ ما تلاش نمیکنیم بفهمیم وظیفهمان چیست که بعد که فهمیدم حالا عمل کنیم یا نه؟ بگذریم از تهمتهای فراوان در فضای مجازی که دایما می شنویم و بدون تحقیق قبول می کنیم.
رسای اندیشه - ما باید جریانشناسی فقهی را جداگانه انجام دهیم؟
در فقه، امام و قمیها کلاً، به مدرسه کوفه و قم قدیم نزدیک هستند. وقتی کسی در درس خارج امام بحث فلسفی مطرح میکرده است امام میفرمود چه ربطی دارد؟ فلسفه جای خودش را دارد بروید درس فلسفه. اینجا باید ببینیم عرف چه میگوید. قمیها اینگونهاند. آقای بروجردی هم این گونه بوده و تقریرات اصولش که چاپ شده خیلی مختصر است. برعکس نجفیها که علم اصولشان مفصل و فلسفی است. مرحوم نائینی که در کلام و عقاید مخالف فلسفه است اما اصولش پر از فلسفه است؛ اما قمیها، مثل امام که فلسفه خواندهاند میگویند بسیاری از این بحث ها زائد است، اصول متورم شده است. هر چیز باید بهجای خودش باشد. ممکن است تضاد در میان باشد؛ یعنی یکی در عقاید به فلسفه گرایش دارد اما در فقه و اصول بگوید این بحثها را نیاورید. بالعکسش هم ممکن است. افرادی هم مثل مرحوم کمپانی هستند که هم طرفدار فلسفه است و در هم در اصول میخواهد فلسفه را وارد کند. تلازمی نیست.
رسای اندیشه - برای سعادت انسان، اعتقادات مهمتر هستند.
از جهت مبنا و مقدم بودن بله؛ ولی اسلام یک مجموعه است؛ یعنی عمل برود اعتقاد هم میرود. «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکرِی». معرفت میخواهی باید نماز بخوانی. اخلاق به هر دو ارتباط دارد. «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأی آن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوابه یَستَهزِئونَ» آنها که اخلاقشان خوب بود پیامبر را قبول کردند آنها که مشکل اخلاقی داشتند شدند ابولهب و ابوجهل. اینهایک مجموعه است. بله منطقاً باید اول ایمان آورد و بعد عمل کرد ولی همه مهماند.