جلسه 5
استاد برنجکار در جلسهی چهارم از سلسله دروس قواعد کلامی عدل، به نقد و بررسی سایر ادلهی بحث حسن و قبح از دیدگاه اشاعره پرداختند.
ادله اشاعره در رد حسن و قبح ذاتی
سایر ادلهی اشاعره عبارتاند از:
دلیل ششم
حسن و قبح ذاتی و عقلی با اختیار خداوند در افعالش منافات دارد؛ زیرا در این صورت خداوند نمیتواند هر کاری انجام دهد.
پاسخ:
اختیار یعنی فاعل هم میتواند فعل را انجام دهد، هم میتواند آن را ترک کند. ضرورت سابق بر خدا وجود ندارد که مرتکب قبیح نشود. همچنین ضرورت لاحق (اینکه خداوند بر اساس صفاتی مانند حکمت و عدل، ضرورتاً قبیح را مرتکب نمیشود) با اختیار منافات ندارد.
دلیل هفتم
حسن و قبح ذاتی با جبر و نظریهی کسب مغایر است.
طبق این نظریه، خداوند فعل انسان را در او ایجاد میکند و همزمان قدرتی حادث نیز به انسان میدهد. این همزمانی که کسب نام دارد، باعث میشود که انسان خیال کند فعل را خودش انجام داده، در حالی که او فقط محل فعل و قدرت است. در این حالت ملاک اختیار (توانایی انجام و ترک فعل) در انسان وجود ندارد، پس نمیتوان آن را حَسن یا قبیح دانست.
پاسخ:
مبنایی: امامیه و معتزله نظریهی کسب و جبر را نمیپذیرند.
بنایی: اگر انسان در مقابل اوامر الهی اختیار نداشته باشد، حسن و قبح شرعی نیز نادرست خواهد بود.
دلیل هشتم
حسن و قبح ذاتی در مواردی باعث اجتماع دو امر متنافی میشود. برای مثال اگر شخصی وعده به قتل کسی دهد، اگر قتل را انجام دهد، بهخاطر قتل مرتکب قبیح شده و به خاطر عمل به وعده، مرتکب حسن و برعکس.
پاسخ:
1) در اجتماع متنافیین وحدت موضوع شرط است که اینجا رعایت نشده.
2) عمل به وعده وقتی حسن است که وعده قبیح نباشد. پس در این مثال حسنی وجود ندارد.
دلیل نهم
حسن و قبح ذاتی در مواردی موجب انقلاب در ذات میشود. برای مثال اگر کذب ذاتاً قبیح باشد و برای نجات جان یک پیامبر مجبور به دروغ گفتن باشیم، دروغی که ذاتاً قبیح بوده، حسن میشود.
پاسخ:
انقلاب در ذات رخ نداده. اینجا دو قبیح داریم که از هر دو باید دوری کرد: کذب و مشارکت در قتل پیامبر. حال اگر این دو با هم تزاحم پیدا کنند، باید اهم (نجات پیامبر) را بر مهم (دروغ نگفتن) مقدم کرد. به همین خاطر گفتهاند که اگر راه دیگری (مثل توریه) وجود دارد؛ نباید مرتکب قبیح شویم.
دلیل دهم
عقلی بودن حسن و قبح با منعم بودن خدا منافات دارد. خداوند در صورت نیاز بشر، به او نعمت میدهد و این نیاز را نیز خودش ایجاد کرده است. نیاز قبیح و نعمت حسن است. حسن و قبح هم در اینجا برابرند. پس خدا منعم نیست.
پاسخ:
ملازمهای بین نیاز و نعمت دادن وجود ندارد؛ مثل اصل وجود انسان که نعمت است. اما در نعمتهای بعد از وجود نیز این ملازمه همیشه وجود ندارد. گاه انسان نیاز ندارد؛ اما خدا نعمت میدهد. در نعمتهایی که خدا بعد از نیاز به انسان میدهد، سود و زیان برابر نیست، بلکه سودش بیشتر است.
دلیل یازدهم
حسن و قبح با نظام تکلیف تنافی دارد. خدا به معرفت، عبادت و شکر تکلیف کرده است. اگر حسن و قبح عقلی باشد، این تکالیف قبیحاند. تکلیف، مشقت دارد و در این موارد نفع چندانی نصیب انسان نمیشود. (رازی: منفعت یعنی لذت و دفع الم یا چیزی که نتیجهاش این شود.)
پاسخ:
1) منفعت منحصر درلذت و دفع الم نیست. منافع معنوی به مراتب بالاتر هستند.
2) معرفت خدا منفعت دارد.
3) بالاترین منافع مربوط به جهان آخرت است.
دلیل دوازدهم
قیام عرض به عرض محال است. فعل عرضی است که بر انسان عارض میشود. با قیام حسن و قبح بر افعال انسان، قیام عرض به عرض لازم میآید که محال است؛ چون حسن و قبح، نوع، جنس و فصل نیستند. اگر بگویید در حسن و قبح شرعی هم، این اشکال وارد است، میگوییم: حسن و قبح شرعی عرض نیستند، بلکه الزام و حکماند. حسن و قبح عرضند.
پاسخ:
مراد ما از ذاتی، ذاتی باب ایساغوجی نیست. ممکن است بگوییم ذاتی باب برهان است (با تصور موضوع، حکم میشود که بالضروره محمولی بر او صادق است و از او جدا نمیشود). ممکن است بگوییم ازباب معقولات ثانیه فلسفی است که منشاء انتزاع دارد ولی ماهیت ندارد. مراد ما این است که قطع نظر از اعتبار شارع، این حسن و قبح در واقع وجود دارند.
دلیل سیزدهم
در صورت پذیرش حسن و قبح ذاتی، علت یک امر وجودی یک امر عدمی میشود.
بیان ملازمه: علت قبح قتل، ظلم است که تحلیل میشود به ضرر و عدم استحقاق شخص مقابل. عدم استحقاق امری است عدمی. این امر عدمی، علت یک امر وجودی (قبح) شده است.
پاسخ:
میدانیم ظلم واقعیتی است که درخارج رخ داده است. حال چون این واقعیت در خارج همراه با یک امر عدمی شده، نمیتوانیم منکر واقعی بودن آن شویم.