گفتگو با حجت الاسلام برنجکار درباره مکتب تفکیک و مناظره نصیری و غرویان
گفتوگوی دکتر رضا برنجکار با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فار...
پنجشنبه ۰۸ آذر ۱۴۰۳
گفتوگوی دکتر رضا برنجکار با پایگاه رسای اندیشه (5)
رسای اندیشه - نظرتان درباره حرف آقای حسنزاده که می گویند قرآن، برهان، عرفان با هم پیوند دارند چیست؟
بله. ممکن است شما همه اینها را بیاورید اما آخر کار میخواهید به وحدت شخصی وجود یا وحدت سنخی وجود یا توحید مطلق و تباین برسید. غایت کار را عرض کردم و الا در اسفار همه چیز هست فلسفه، کلام، عرفان، آیات، روایات. البته بعضی اساتید دیگر مثل حضرت آیتالله مصباح یزدی سعی میکردند که فلسفه ملاصدرا را به شکل مستقل از عرفان و به شکل فلسفی تفسیر کنند. تعابیری که به وحدت شخصی وجود میرسید، طوری تفسیرمیکردند که همان وحدت سنخی و تشکیکی وجود معنا میداد.
البته فقط ایشان نیستند و دیگران هم این فکر را دارند مثل مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی، ایشان هم تعبیری دارند به نظرم در کاوشهای عقل نظری که وحدت وجود قابل دفاع همان وحدت وجود تشکیکی است؛ یعنی در پیروان ملاصدرا هم دو تا جریان هست. یکی جریانی که میخواهد فلسفه را به شکل یک فلسفه نه آن فلسفه ای که منتهی به عرفان ابنعربی و وحدت شخصی وجوداست قبول کند، عدهای هم درست در مقابل آنها هستند مثل آقای حسنزاده آملی.
رسا اندیشه - اینها هم در چهارچوب فلسفه حکمت متعالیه جا میشوند.
حکمت متعالیه این دو فکر را در خودش دارد لذا برخی آن عبارتهایی را که در قسمت اول اسفار است اصل قرار میدهندو عبارتهای دیگر را یاتأویل میکنند یا میگویند اگر هم آن باشد ما قبول نداریم. یا ما نمیفهمیم. علامه تهرانی کتابی نوشته اند به نام «مهر تابان» و در آن به این دو جریان پرداخته اند. ایشان علامه طباطبایی را بهعنوان مظهر جریان تفسیر فلسفی از ملاصدرا معرفی میکند و خودشان را به عنوان مظهر تفسیر عرفانی. و خود را پیرو سید احمد کربلایی و علامه را پیرو مرحوم کمپانی معرفی می کند. این دو بزرگوار مکاتباتی دارند با هم که دو بزرگوار اخیر حاشیه زده اند و هریک، موضع یکی از آن دو را تایید می کنند.
رسای اندیشه - نظر و موضع ابوعلی سینا در این جا چیست ؟
به او نظریه تباین وجود را نسبت داده اند که درست به نظر نمی رسد، چون ایشان قائل به نظریه صدور و فاعلیت بالعنایه و سنخیت میان علت و معلول است. بنابراین موضع ایشان با وحدت تشکیکی وجود هماهنگ تر است تا تباین وجود.
اینکه فرمودید ابتدا عرفان برای اهلسنت است، ما در عصر معصومین کمیل و مقداد و ابوذر و اویس قرن داریم که همه مشرب عرفانی دارند، البته نه با الفاظی که اهلسنت از آن استفاده میکنند اما مشی و مرام همان است.
وقتی میگوییم عرفان، معنای خاصی منظورمان است. منظورمان از عرفان، معنویت، تقرب به خدا، تقوی و حتی کشف و شهود خداوند نیست. اینها اساس دین است و فقیه و متکلم و فیلسوف همگی قبول دارند.
رسای اندیشه - فیلسوف هم؟
بله. معنویت و حضور قلب را. خود ابنسینا که رئیس مشاییان است، مباحث عرفانی هم دارد. وقتی میگوییم عرفان، هم جهات روشی دارد هم جهات محتوایی دارد. عرفان از جهت محتوایی یعنی وحدت شخصی وجود و از نظر روشی یعنی تاکید بر کشف و شهود در شناخت حقایق.
رسای اندیشه - ازآغاز عرفا همین داعیه را داشتند.
شهید مطهری میفرمایند که دو احتمال است. از ابنعربی به این سمت که قطعاً این است که شما گفتید چون ایشان استدلال کرده است یعنی حرف خودش را با شطحیات بیان نکرده است استدلال کرده است اگر دو وجود باشد این اشکال پیش میآید. علامه تهرانی با علامه طباطبایی در همان کتاب مهر تابان مقابل هم استدلال میکنند. علامه تهرانی میگوید اگر کثرات باشد ولو تشکیکی، محدودیت یا ترکیب در ذات خدا پیش میآید، توحید از بین میرود. اما اینکه حلاج «انا الحق» میگفت یا بایزید بسطامی«لیس فی جبتی الا الله» میگفت دو احتمال هست: یکی اینکه اینها به وحدت شخصی قائل بودند دوم اینکه بگوییم اینها وحدت شهودی بودند؛ یعنی مثلاً در مکاشفات و ریاضتهایی که میکشیدند به جایی میرسیدند که فقط خدا را میدیدند. نه اینکه غیر خدا نیست، خدا هست و عالم را آفریده، من و شما را آفریده است؛ اما در لحظه شهود، غیر خدا را نمیدیدند لذا می گفتند انا الحق یعنی من الآن غیر خدا را نمیبینم نه اینکه غیر خدا نیست و این حالتی است که در آن حالت شهود رخ میدهد ولی در شرایط عادی نه،اینگونه نیست. البته من فکر میکنم همان اولی درست است و اینها وحدت وجودی بودند؛ چون ظاهر عبارتها این است. دلیل دوم اینکه آنها فقط در لحظه شهود چنان نمیگفتند، در حالت صحو و بیداری نیز همین جملات را میگفتند.
گاهی اخلاق را با بیانهای عرفانی بیان میکنیم مثلاً میگوییم انسان باید غیر خدا را نبیند، یعنی اخلاص و اینکه فقط برای خدا کار کنیم، غیر او را لحاظ نکن و فقط نیتت خدا باشد، پول و مقام و... در فکر آنها نباش. این بالاترین مقام عرفانی است و اخلاص همین است. معنای درست و اخلاقی «فنای فی الله» همین است. کمیل هم اینگونه بود و خود حضرت امیر )ع( هم اینگونه بودند. میفرمایند مردم سه دسته هستند یک دسته خداوند را عبادت میکنند برای ترس از جهنم این عبادت عبید است.یک عده از مردمان برای اینکه به بهشت برسند عبادت میکنند این عبادت تجار است اما یک عده خداوند را عبادت میکنند چون خدا را دوست دارند یا چون خدا سزاوار عبادت شدن است.